آرسین حبیبی شاهزاده مامان و باباش

امروز بدون اینکه من کمکت کنم از تخت گرفتی بلند شدی وایسادی تازه امروز یه کار خیلی جالبی کردی اومدیم خونه مامان زهرا مامان زهرا بالشت رو زمین گذاشته خوابیده بود یدفعه رفتی سرتو گذاشتی کنارش رو بالشت انقدر آروم شدی مامانی هم دستشو گذاشت پشتت آروم آروم پشتتو مالوند تو هم ساکت خوابت بد آخه تو مهربون مامانی هستی هیچوقت با هیچکس غریبی نمیکنی ...

بیست و دوم خونه مامان سیما باقال قاتوقی خوردیا . بیست و چهارم هم بادمجون کباب مشتی خوردی کلی هم حال کردی

امروز دستتو رو پله اول آشپزخومه گذاشتی خودتو کشوندی بالا که پله ها رو بری بالا  ...

برای اولین بار انار خوردی کلی قیافتو ترش کردی قشنگ مامان ...

امروز به حالت چهاردست و پا که هستی دیگه خودتو میکشی بالا که انگار میخوای پا بشی تازه یه دسست رو هم از زمین برداشتی فرداش هم 9 آبان شروع کردی دستتو گذاشتی رو پله ها که یطوری بلند بشی 

خونه مامانی سیما کلی سبزی پلو خوردی نوش جونت بشه عشق مامانی

مامانی جونم امروز نشستی کنار میز هرچی وسیله گذاشته بودم قشنگ دستتو دراز کردی برداشتی دیگه همه چیزو باید از دم دستت بردارم

امروز یخورده چهار دست و پا رفتی یذره نشستی دوباره چهاردست و پا شدی آخه تا الان وقتی چهاردست و پا میرفتی هیچوقت نمیشستی یدغعه دراز میکشیدی. دیگه قشنگ میتونی چهار دست و پا بری ...

عاشق اینی که بابا یاسر تخمه بشکونه وقتی تق تق صدا میده کیف میکنی امروز بابا یاسر داشت تخمه هندونه میخورد انقدر تو دهنش نگاه کردی که مجبور شد یذره بده بخوری اولین باری بود که تخمه هندونه خوردی کلی هم خوشت اومد

دیگه کم کم داری چهار دست و پا رو یاد میگیری یذره خودتو بلند میکنی هول میدی جلو یخورده خیز بر میداری جالبه زحمت میکشی چند قدم میری جلو دوباره همونو بر میگردی عقب ...