این روز هم برای تو بد بود هم برای من و بابات تو رو. ختنه کردیم ساعت 12 و نیم روز پنجشنبه بود ما برای درد کشیدنت خیلی غصه خوردیم ولی تو مثل همیشه تو درد مقاوم بودی الهی مامان قربونت بره که انقدر تو آقایی بعد از بیمارستان پیامبران رفتیم خونه مامان سیما ...
اولین تولد 1 ماهگیت رو جشن گرفتیم البته جشنی که تو رو پام خوابیده بودی و من به زور بیدار نگهت میداشتم ولی تو خواب بودی عکس رو هم 10 و نیم شب گرفتم ازت ...