98/6/20
امروز با مامان سیما و بابایی و عمو مهدی داریم میریم طالقان یه روز بمونیم برگردیم آخه بابا یاسر نیست رفته ماموریت وقتی رسیدیم اینجا خیلی هوا سرده از سرما یخ کردیم تو گرمای تابستون از سرما کاپشن و کلاه پوشیدیم تازه اومدیم خونه خاله بابا یاسر یه پسر بچه هم هست اسمش عرفانه تو داری باهاش بازی میکنی خاک میریزید تو کامیون با هم جابه جا میکنید اون میگه کامیون سنگینه تو هم میگی سنگینه سنگینه شیرین زبون من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی