97/7/13
مامانی جونم امروز برات یه میکروفون خریدم که وقتی حرف میزنی صداتو پخش میکنه اولش ازش ترسیدی ولی بعدش کلی کیف کردی همش صدا در میاری که صدات پخش بشه . امشب مامان سیماینا اومدن خونمون هیچی دیگه تا اونا لباس پوشیدن تو هم سریع دمپاییت رو پوشیدی گفتی بای بای خلاصه اینکه رفتی بغلشون باهاشون رفتی خونشون تازه با ما هم بای بای کردی هرکاری کردم بغلت کنم بوست کنم از ترس اینکه نزارم بری انقدر گریه کردی چسبیدی به عمه سوده و نیومدی بغلم باهاشون رفتی فردا صبحش هم 5 صبح بیدار شدی همشون رو از خواب بیدار کردی تو تاریکی رفتی گوشی مامان سیما رو دادی بهش که برات فیلم و عکس نشون بده تو خیلی وروجکی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی