99/11/15
امرز حرکت کردیم اومدیم قزوین باغخاله سحر و مو پیام یه مهمون هم داشتن یه پسر کوچولو داشت کلی با هم دوچرخه سواری کردین تازه تو کمکش هم کردی ...
99/11/14
امروز اومدیم ابهر خونه عمو ارش عمو پیام هم هست اومدیم سد ابهر تو همش میگفتی منو ببرید دریا دیگه اوردینت سد پسر گلم تو خیلی قوی هستی هروقت میخوری زمین بدون گریه و راحت بلند میشی دردت رو با مشتی که میکنی خالی میکنی همه تعجب کردن میگن ارسین چقدر قویه
99/11/10
امشب دایی علینا اومدن خونمون برات مینیون خریدن کلی کیف کردی خودت برا تولدت سفارش داده بودی ...
99/11/4
عمه سوده امروز برگشت دانشگاه خیلی جالبه تا وقتی بود هر روز میرفتی خونه مامان سیما از تو پله میگفتی عمم کو ولی وقتی رفت دیگه از فرداش اصلا سراغ نمیگیری
کارهای دی ماه
بعضی روزا صبح بالشت بغل میکنی میری خونه مامان سیما انقدر تو بانمکی . شبا خوت میری مسواک میزنی کلا ادم مستقلی هستی دوست داری همه کارهاتو خودت بکنی قربونت برم انقدر آقایی . از کارتون ولاد و نیکی کلی انگلیسی یاد گرفتی apple . helpe me . ok . come on قشنگ میدونی چی رو کجا بکار ببری به غذا پختن میگی پزیدی به انتخاب میگی انتباخ . سردت میشه میگی یخمه . اذیت که میکنی میگی مامانم من میگم بله انقدر میگی مامانم تا بگم جانم تو خیلی شیرین زبونی ...
99/10/17
بابا یاسر برات یه موتور شارژی گنده خریده انقدر داری ذوق میکنی کلی سوار شدی بعد موتور رو گذاشتیم خونه مامان سیما دیگه اونجا بازی میکنی ...