96/2/22
دیگه خودت با دستات شیشه شیرتو نگه داشتی و خوردی ...
نویسنده :
مهسا
1:14
96/2/10
پاهاتو میوردی بالا و با دست نگه میداشتی وقتی دمرت میکردیم هم پاهاتو میبردی بالا سرت رو هم بالا نگه داشتی ...
نویسنده :
مهسا
1:07
96/2/4
تولد 4 ماهگیت .گلپسرم خودش پستونکشو دستش میگرفت و میزاشت دهنش ...
نویسنده :
مهسا
1:00
96/1/29
عمو پیام و مادرشون و پانی عزیز اومده بودن دیدن تو . وقتی رفتی بغل پانی بقدری خوشحال شدی که فقط میخندیدی ...
نویسنده :
مهسا
0:55
96/1/21
برده بودمت دکتر خواب بودی ولی به قدری شیرین تو خواب میخندیدی که خانم دکتر دلش نمیومد از خواب بیدارت کنه ...
نویسنده :
مهسا
0:50
95/1/19
96/1/11
اولین باری بود که تونستی جغجغه و عروسکات رو دستت بگیری و دیگه ما میگفتم owww تو هم میگفتی لباتو غنچه میکردی و میگفتی او ...
نویسنده :
مهسا
0:40