97/2/20
امروز با بابا یاسری بردیمت آرایشگاه مثل همیشه آقا بودی تو خیلی عاشق جارویی تو آرایشگاه جارو برداشتی رفتی وسط پاساژ بعد با پسر کوچولو تکپ بازی کردی تاره امروز برا اولین بار فالوده خوردی ...
97/2/16
مامانی امروز دیگه قشنگ و واضح میگی مامان میگی بابا نمیدونی من و بابا جونت چقدر خوشحالیم چقدر دوستت داریم
نویسنده :
مهسا
11:36
96/2/15
امروز هشتمین دندونت هم در اومد مبارکت باشه قشنگم امروز داریم بر میگردیم تهران تو راه رفتیم خانه روستایی رو پله ها نشوندیمت نمیدونی چه ذوقی میکردی تازه امروز برا اولین بار ازگیل خوردی نوش جونت شیرن من ...
96/2/14
امروز صبح عمه سوده برات یه حباب ساز گرفت نمیدونی چه ذوقی میکردی میپریدی بالا حباب رو بگیری تازه ظهر رفتیم بندر انزلی گلی کنار دریا بازی کردی شن بازی و اب بازی و تازه اونجا پارک بود سرسره سواری کردی بعد تو پاساژ یه ماشین برات گرفتیم که سوار بشی کلی بهت خوش گذشت ...
97/2/13
امروز داریم میریم قلعه رودخان تو راه برای ناهار کنار رودخونه نگه داشتیم تو کلی بازی کردی یاد گرفتی بهت میگفتم سنگ پرت کن تو اب پرت میکردی تو رودخانه رفتی اب بازی کردی شیطونی کردی کلی شب هم بابا یاسری از قلعه رودخان یه اسباب بازی قشنگ برات خریدحتی تو راه اسباب بازی رو محکم دستت گرفته بودی ...
96/2/12
امروز با مامان سیماینا داریم میریم گیلان یذره تو ماشین ما نشستی یذره می فتی تو ماشین بابا ابراهیم دیگه کلی کیف میکنی اولین روز رو میریم ماسال تو راه ماسال یجای خیلی خوب برا خوردن ناهار اومدیم یه جنگل تو هم تا جایی که میشه داری بدو بدو میکنی بعد از اینکه رسیدیم ماسال رفتیم کلی گشتیم ماسال خیلی قشنگه هپه جا پر از مه هست خیلی عالیه ...
97/2/9
قربون اون لب دهنت برم امشب بهت یاد دادم میگی یک دو سه
نویسنده :
مهسا
11:20