آرسینآرسین، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

آرسین حبیبی شاهزاده مامان و باباش

96/6/12

امشب خیلی ناز خوابیدی کلا مثل آدم بزرگا میخوابی عسل طلا جیگر مربا ...
14 شهريور 1396

96/6/11

الان 3 روزه که بیمارستانی امروز شنبه است از صبح یه دل سیر داری تو اتاق بازی بیمارستان بازی میکنی کلی هم تو راهرو دوچرخه سواری میکنی ساعت 4 مرخص شدی و اومدی خونه کلی ذوق میکنی و میخندی    ...
14 شهريور 1396

96/6/8

امروز چهارشنبه خیلی حالت بد شده سرماخورگی شدید به همراه مریضی ویروسی گرفتیدیگه مجبور شدیم شب ساعت 10 اوردیمت بیمارستان پیامبران و بستریت کردیم خیلی سخته مخصوصا لحظه ای که دارن از پات رگ میگیرن که سرم وصل کنن خیلی گریه کردی من و بابا یاسر خیلی برات غصه میخوریم تو بیمارستان هم همش شلنگ سرم رو میگیری و تکون میدی و میکنی حتی به لثه هات میکشونی و لثت رو میخارونی  ...
14 شهريور 1396

96/6/7

امروز با 3 روز تاخیر تولد 8 ماهگیت رو گرفتیم عمو پیام هم اومده پیشمون ...
14 شهريور 1396

96/6/6

امروز اولین باری بود که دست دستی کردی گذاشتمت پیش مامان سیما و عمه سارا ازشون دست دستی کردن رو یاد گرفتی اومدم دیدم دست دستی میکنی کلی خوشحال شدم با اینکه سرما خوردی و بی حالی ولی باز هن خوب یاد گرفتی مامان قربون اون دستای کوچولوت بره قشنگم
14 شهريور 1396

96/6/3

قشنگ مامان . آقا پسری مامان . شاهزاده مامان و بابا امروز مزه اولین خرما رو چشیدی مهربون من هرچقدر بگم من و بابایی دوستت داریم کم گفتم تو هر غذایی میخوری ما لذت میبریم بیا بغلم عشقم ...
14 شهريور 1396

96/6/2

دمر خوابیدی به جای سینه خیز به جلو شروع کردی عقبکی رفتن ...
14 شهريور 1396

96/5/27

امروز جمعه عصر  با بابا یاسر رفتیم کن سولوقون تو خیلی  درخت و گل و گیاه دوست داری مثل مامان مهسا تو خودت گل گلهایی زیباترین غنچه مامان و بابایی که هر روز به زندگیمون طراوت بیشتری میبخشی ...
14 شهريور 1396

96/5/22

امروز خیلی خوب بود یدفعه شروع کردی به بابا بابا گفتن نمیدونی بابا یاسر چقدر خوشحاله بابایی خیلی تورو دوست داره پسرم
14 شهريور 1396

96/5/20

آب طالبی و کدو حلوایی رو شروع کردی به خوردن از کدو حلوایی خیلی خوشت اومد کلی خوردی پسرک من
14 شهريور 1396