واکسن 6 ماهگیتو زدی همه ما رو ترسونده بودن که خیلی واکسن سنگینیه ولی پسرم تو انقدر قوی هستی که اصلا اذیت نشدی با اینکه کلی استامینوفن خورده بودی شبش ساعت 1 و نیم بیدار شدی دایی علینا خونمون بودن بعد از رفتن اونا تا ساعت 3 بیدار بودی شارژه شارژ میخندیدی انگار نه انگار واکسن زدی قربونت برم آخه تو شاهزاده ای و قدرتمند
دومین مدل غذا رو شروع کردی به خوردن که فرنی بود به نظرم خوشت اومد اولش خیلی ارتباط برقرار نکردی ولی بعد از خوردن 2 قاشق خوشت اومد نوش جونت بشه شاهزاده من
تولد 6 ماهگیت رو خونه مامان سیما جشن گرفتیم چقدر زود 6 ماهت تموم شد دوستت داریم مامانی من و بابا یاسر هرکاری میکنیم برا خوشحال شدن تو هر ماه تولدت یه تم خاصی مد نظرمونه این دفعه گفتیم طرح باب اسفنجی باشه و لباسات زرد و. نارنجی ...
مامان زهرا همش میگفت تلفن رو بزار کنار گوش ارسین باهاش حرف بزنم تو هم خوشت میومد عشق تلفن بودی هرکی زنگ میزد دلت میخواست گوشی رو بگیری از اون طرف خط قربون صدقت میرفتن تو هم کلی ذوق میکردب ...
یاد گرفتی تا گرسنت میشد و شیر میخواستی میگفتی آم aaammm نفس طلای مامان قربون اون هوشت برم هروقت شیر میخواستی بخوری بهت میگفتم aaammm برا همین بعد چند وقت تو هم یاد گرفتی گفتی با اینکه 6 ماهت تازه داشت تموم میشد هروقت چیزی هم میخواستی اشاره میکردی بعضی وقتا به پستونکت بعضی وقتا به شیشه شیرت نگاه میکردی هو هو میکردی من میفهمیدم چی میخوای دوستت دارم مامانی