96/9/30
موش موشک مامانی از خونه مامان سیما اومدیم انقدر شیطونی کرده بودی که تا رسیدی دم در ولو شدی ...
نویسنده :
مهسا
11:39
چرخ خرید
شیطون بلا خونه مامان سیما که میری چرخ خریدشون رو خیلی دوست داری میری میشینی کنار چرخ خرید که سوارت کنن بابا ابراهیم همش تو رو با اون میچرخونه آنچنان قیافه میگیری اون تو میشینی لم میدی و جدی به محض اینکه بابا می ایسته حرکت نمیده پاهاتو تکون میدی که منو راه ببر بغضی وقتا اون تو هم میخوابی ...
نویسنده :
مهسا
11:38
96/9/30
امشب شب یلداست و اومدیم خونه مامان سیما من برات لباس و کلاه هندونه مخصوص شب یلدا درست کردم خیلی ناز شدی مثل همیشه کلی خوشگذرونی کردی ...
نویسنده :
مهسا
11:35
96/9/30
امروز کلی اتفاقای خوب افتاد دومین دندونت هم دراومد بعد مامان مهسا برات آش دندونی پخت بابا یاسر بردتت تو حیاط یه بخشی از گندما رو ریختید تو حیاط برا کبوترا که بخورن بعد برات کلی آرزوی سلامتی کردیم ...
نویسنده :
مهسا
11:34
96/9/27
امروز ناهار خونه مامان زهراییم سر ناهار یدفعه از پاهای من گرفتی بلند شدی وایسادی دستات رو هم ول کردی دیگه از چند روزبعد در حد 1 دقیقه دستاتو ول کردی و سرپا وایسادی قربون اون قد و بالات
نویسنده :
مهسا
11:32
96/9/25
اولین دندونت امروز یه کوچولو زد بیرون گوشه میز چوبی رو کردی تو دهنت لثتو باهاش میخارونی ...
نویسنده :
مهسا
11:30
96/9/15
قشنگ مامانی دیگه داری از مبل میگیری بلند میشی دستتو میگیری به مبل راه میری از این طرف مبل به اون طرف از دسته سه چرخت میگیری با چرخت شروع میکنی راه رفتن میخوای از اون کمک بگیری راه بری دیگه داری یاد میگیری
نویسنده :
مهسا
11:29